قصه ای از بطن قلب عاشقم

هر نویسنده ای بزرگترین رویداد عصر خویش است .

قصه ای از بطن قلب عاشقم

هر نویسنده ای بزرگترین رویداد عصر خویش است .

فریب زندگی

برای چشم های خسته ام دعا بخوان

و نذر کن

که باز هم دعا فریبشان دهد

که باز هم

به آنچه مانده با امید بنگرند

***

تمام خانه ام خراب می شود

اگر تو هم

به ناامیدی آن دریچه های تیره را رها کنی

شبی سیاه

که غصه نبود او تو را به کام خود کشید

من از دریچه ای دگر

تو را به کام زندگی کشاندمت

فریب دادمت

چه ساده بود

مثال کودکی که مست خواب

ولی بدون لای لای مادرش

فریب خواب را نمی خورد

به خواب می روی

تو را صدا نمی زنم

چرا که در کمال زندگی

دگر حقیتی نمانده است

به جز فریب

برای آنکه ناامید ننگری به آنچه مانده است

چه مانده است ؟!

به جز فریب

و پلک خسته ام که بسته می شود

و خواب

***

صبح می شود

باز هم فریب

 که با امید بنگری به آنچه مانده است

چه مانده است

به جز دگر نبودنش

و باز هم فریب دادنت به سود زندگی

سپس دعا

کمی برای چشم ها خسته ام دعا دبخوان . . !

دیبا سحرانگیز      

11.تیر.1387   اتاق کوچک من

شنبه شب   ساعت 8:50